برنامه کاشت یک میلیارد درخت مدتی است که مطرح شده و سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری متولی اصلی این مأموریت است. در مورد ضرورت کاشت درخت تقریباً اتفاق نظر وجود دارد و کمتر کسی در مورد اصل آن مخالفتی ابراز کرده است. درختان به عنوان نماد زندگی و بالندگی، کارکردها و اثرات اقلیمی قابل توجهی دارند. تصفیه هوا، تولید اکسیژن، بهبود بوم زندگی جانوران، زیبایی منظر، حفظ خاک و آب از جمله اثرات درختان است. اما این تنها کارکرد و اثر درختان به عنوان بخشی از زیست بوم طبیعی ما نیست. کارکردهای اجتماعی-اقتصادی درختان به نوبه خود قابل توجه است و حتی مقوم رکن اکولوژیک است. گذران معیشت از طریق جنگل و درخت بخشی از جنبه اقتصادی در کشور بوده و است. چه درختانی که اصطلاح مثمرند و میوه دارند و یا درختانی که از جنبه گردشگری، تجارت چوب و سایر زمینه ها وابسته به درخت است.
مسأله چیست؟
به نظر میرسد مهترین مسأله در پروژه های توسعهای در بخش منابع طبیعی (بخش جنگل، مرتع،...) این است که ابعاد آن به صورت جامع دیده نشده است. و در نقطه ای که فعالیت های حفاظتی به بنبست خورده و آمارها قابل توجیه نبوده به جای اینکه مسأله را ریشهیابی کرده و ابعاد مختلف آن را واکاوی کنیم بلافاصله به فکر تولید و تکثیر انبوه افتادهایم. درست مثل خط تولید خودرو! که تازه آن هم صرفاً یک فعالیت صنعتی نیست. حال اینکه چرا همین داشته های موجود را نتوانستیم حفظ کنیم معلوم نیست و چندان به آن پرداخته نشده است؟! از چه زمانی روند تخریب جنگلها، مراتع و زیستبوم ما صعودی شد؟ معمولاً از دادن پاسخ واقعی به این سؤال فرار میکنیم. چون حیثیت خود ما زیر سؤال میرود. توجه داشته باشید که غرضم در این مختصر یادداشت انگشت اتهام گرفتن به سمت این و آن نیست. از قضا افراد به مرور در دولتها تغییر کردهاند. اما متأسفانه رویکردها تغییر نکرده است! «چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید...»
به مسأله کاشت یک میلیارد درخت همانند بسیاری از مسائل دیگر نباید به صورت خطی و تکبعدی نگاه کرد. پوشش گیاهی اعم از درختان ومراتع علاوه بر آنکه یک اقلیم خاص در رشد و باروری آن مؤثر بوده، در تعامل با یک بافت اجتماعی خاص نیز بوده است. از آغاز تعامل انسان با هر زیست بومی، طبعاً در معرض مداخله قرار گرفته است. خواه با هدف بهره برداری و خواه با هدف حفظ و احیا. در این میان یک منازعه دائمی برقرار بود و برخی به دنبال سواستفاده و برخی به دنبال حفظ و احیا بوده اند. در دوره جدید با افزایش زیاده خواهی ها، این نزاع شدت یافته است. البته افزایش جمعیت ونیازهای انسانی هم در چالش استثمار و بهره برداری مزید بر علت بوده است. اما در طرف دیگر این ماجرا، توان رویارویی برای حفظ و احیای عرصههای طبیعی چقدر مترقی و مؤثر شده است؟! اینجا است که دو مسیر معرفی میشود.
مسیری که در دهه های اخیر طی شده قرار گرفتن در یک ساختار بروکراتیک است که از قبل ریل گذاری و برنامه ریزی شده است. بودجه مشخصی به این کار تخصیص یافته است. کادر اجرایی و چارت زمان بندی آن هم تعیین شده. در این مسیر یک بدنه کارشناسی محدود وجود دارد که عمدتاً امکان تعامل نزدیک با زیست بوم برای آنها فراهم نیست. با همه محدودیت هایی که نیاز به توصیف آن نیست برای پیشبرد کار از گروه های مردمی هم دعوت میشود.
...
مسیر دیگر، مبتنی بر یک شاکله اجتماعی است که با آن اقلیم گره خورده است. در این مسیر استفاده از ظرفیت جامعه محلی خود زیست بوم دارای اولویت است. کسانی که هم خود آشنا به آن اقلیم هستند و به نوعی زندگی و حتی معیشتشان با یک حساب و کتاب منطقی به آن گره خورده است. طبعاً تعامل متعادل و بلندمدت با این بوم برایشان حائز اهمیت است و بیش از دیگران به حفظ و احیای عرصه پایبند هستند. جامعه محلی هیچ گاه «تیشه به ریشه خود نمیزند».
چه باید کرد؟
در سالی که به جایگاه مشارکت مردم در جهش تولید به طور ویژه توجه شده است، انتظار است نسخه ای که برای کاشت یک میلیارد درخت طرح ریزی میشود، مختصات مربوط به مردم را ببیند و در نظر داشته باشد و ابعاد اقلیمی، اجتماعی و اقتصادی را به صورت جامع رصد و ارائه کند. این نسخه این مؤلفه ها را باید در بر داشته باشد:
- فرآیند کاشت، مراقبت و بارآوری درخت یک فعالیت میان مدت و حتی بلندمت است. لذا در صورتی که این برنامه محدود به کاشت نهال شده و از نگهداشت و بارآوری غفلت شود، احتمال به سرانجام رسیدن کم است.
مدیریت عرصه طبیعی دربردارنده عملیاتهای مختلفی مثل درختکاری، کوپه کاری، مرتعداری، آبخیزداری و ... است. در مدیریت جامعِ یک حوضه آبخیز نمیتوان و نباید یک عملیات خاص در عرصه را بدون توجه به سایر اقدامات انجام داد.
- نقش سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری به عنوان اصلی ترین متولی این برنامه جامع، هدایت و برنامه ریزی است و در صورتی که بخواهد وارد جریان اجرای و تصدیگری شود همچون پروژه هایی مثل آبخیزداری ابتر می ماند.
- استفاده از ظرفیت گروههای مردمی برای کاشت نهال اگرچه خوب است اما اصلاً کافی نیست و نباید مسئولان امر به این حضور دلخوش شوند.
- زمینه سازی برای سپردن عرصه در بازههای زمانی بلندمت به افراد و تشکلهای خودجوش، گره زدن معیشت آنها به برنامه درختکاری و آبخیزداری، اعتبار بخشیدن به این تشکلها و ارائه تسهیلات ضروری است.
- طراحی مختصات حقوقی سپردن مدیریت جامع عرصه به افراد و تشکلها با رعایت همه جوانب جهت جلوگیری از تغییر کاربریها ضروری و صدالبته شدنی است.
دیدگاه خود را بنویسید