کالا برای اینکه «ایرانی» و تولید برای اینکه «ملی» باشد، نه تنها باید تولید شده در داخل «مرز»های این بوم باشد، بلکه باید برآمده از «بوم» این مرز باشد؛ که اگر اینگونه نباشد، یا تولید آن تداوم نخواهد داشت و یا تداوم تولید آن مستعد آسیبهایی غیر قابل پیشبینی برای این بوم خواهد بود. داستان کشاورزی ایران از دهه ۴۰ به بعد نمونهای باز از این مدعا است.
تاریخ، کشاورزی، تمدن
واضح است که برای تدبیر امور عامه در مسیر آینده، همواره باید نگاهی به گذشته داشت. ملتی که تاریخ نداند محکوم به تکرار و تداوم اشتباههای تاریخی خود است. تاریخ کشاورزی ایران از منظری دیگر، میتواند تاریخ تمدن این مرز و بوم باشد. مگر غیر از این است که تمدن از خلال زندگی روز به روزِ انسانها شکل میگیرد و مگر غیر از این است که نسل به نسلِ نیاکان ما، روز به روز و فصل به فصل خود را در خلال تعاملشان با خاک و آب و کشت و زرع تعریف کردهاند؟ پس واکاوی تاریخی کشاورزی ایران، نه تنها لازمه شناخت دردهای مزمن و ظرفیتهای عظیم تولید در بخش کشاورزی است؛ بلکه متضمن عبرتهایی برای اصلاح مسیر آینده تمدن ماست.
تمدن سازی در قلمرو اقلیم
طبیعت ایران، غیر از چند حوزه آبریز خاص، کم آب است و این وضعیت برای ایرانیان، همواره کاملا طبیعی بوده است. پس نیاکان ما، خردمندانه و واقعگرایانه، ساخت اجتماعی و اقتصادی تمدن خود را متناسب با این کم آبیِ طبیعی بنا کردند. دهات در اکثر پهنه جغرافیایی ایران، در واقع با همکاری جمعی و مردمی در مدیریت کمیابترین منبع کشاورزی در ایران، یعنی آب، شکل میگرفتند. این همکاری و مشارکت مردمی در مدیریت آب، هم در مرحله استحصال آب، همچون ساخت و نگهداری قنات و کاریز خود را نشان میداد و هم در مرحله توزیع آب توسط میرابها و آبیارها در میان دهقانان. در واقع دِه به صورت یک واحد مدیریت مردمی و خودانگیختهی استحصال و توزیع آب، سازماندهی میشد. علاوه بر این، در واحدهایی که به نامهایی همچون «بُنه» یا «صحرا» خوانده میشدند، سایر تصمیمگیریهای مهم تولید نظیر تصمیمگیری در مورد ترکیب کشت محصولات، آیش اراضی و برنامه چرای دام در مراتع، به صورت محلی و خودانگیخته انجام میشد (۱ و ۲). از جمله ویژگیهای مهم این واحدهای روستایی، خودکفایی و خودمختاری آنها در فرایند تولید بوده است. به علت کمآبی، معمولا هیچ یک از این واحدهای روستایی آنقدر بزرگ نمیشد که بتواند زمینه ایجاد یک پایگاه قدرت فئودالی را فراهم کند. اما چنانچه کسی میتوانست تعداد زیادی از این واحدهای روستایی کوچک و مستقل را تحت سلطه خود درآورد، مازادِ جمعیِ چندان بزرگی از این اقتصادهای پراکنده حاصل میشد که میتوانست یک نیروی سازمانیافته منطقهای یا کشوری را تجهیز کند. حجم مازاد جمعی محصولات کشاورزی این واحدها آنقدر بود که حکومت مرکزی را که معمولا با زورمندی بر همگان حاکم شده بود و شیوهای استبدادی در حکومتداری داشت، قادر به صرف مبالغی برای حمل و نقل، ارتباطات و سازمانهای نظامی و دیوانی کند تا سلطه خود را بر زمین از طریق جلوگیری از پیدایش قدرتهای خودمختار محلی یا حمله دشمنان خارجی حفظ کند (۱). قابل تأمل است که در این نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، در ضمنِ مزیتهایی همچون توسعه متناسب با شرایط اقلیمی، ضعفهایی همچون استثمارِ نهادینه شده در سلسله مراتب قدرت وجود داشت. دهقانان بر زمینهای خان کار میکردند؛ زمینهایی که مالکیت آنها عمدتا در پی مناسبات سیاسی به خانها داده میشد (یا از آنها گرفته میشد). خان، صاحب سهم عمده محصول میشد و سلسله مراتب سهم گرفتن، تا شاهنشاه ادامه مییافت.
بیکفایتی ملوکانه
دوره تسلط ۱۳۰ ساله قاجارها بر ایران مصادف بود با کل قرن ۱۹ و یک ربع از قرن ۲۰ میلادی. پیشرفتهای علمی، فناوری و صنعتی غرب در این بازه زمانی منجر به افزایش چشمگیر حجم و کیفیت تولیدات صنعتی در مغرب زمین شد. نمیتوان ادعا کرد که پیشرفت علم و فناوری صرفا در گرو سیاستهای دولت است؛ اما قطعا میتوان ادعا کرد که دودمان قاجار کمکی به پیشرفت علمی و اقتصادی ایران، مبتنی بر اقلیم ایران و فرهنگ اسلامی نکرد. ضمن اینکه بندهای تجاری و تعرفهای که در قراردادهایی همچون ترکمانچای گنجانده شده بود منجر به ورود پرحجم کالاهای صنعتی ارزان قیمت و باکیفیت غربی میشد. ابوت، کنسول انگلستان در تبریز، در نخستین سال حکومت ناصرالدین شاه درخواست تجار کاشان و تبریز به دربار را مبنی بر جلوگیری از ورود کالاهای اروپایی گزارش کرده و مینویسد که در نتیجه تجارت با اروپا کالاهای وارداتی به تدریج در سرتاسر مملکت پخش شدهاند و باعث از بین رفتن بسیاری از شعب صنایع محلی شدهاند و این صنایع به سرعت رو به انحطاط هستند (۳). با افول صنایع، اقتصاد ایران بیش از پیش متکی به تولیدات کشاورزی شد؛ تولیداتی با ابزارها و روشهای ابتدایی و به روز نشده متناسب با بستر بومی خود (۵) و نیز زیر فشار استثمارِ نهادینه شده در تاریخ کشاورزی ایران!
مدرنیته شاهانه
پهلویها عاشق مظاهر مدرنیته بودند و برای تعبیر این خواب شاهانه، قمارهایی سنگین با فرهنگ، اقتصاد و کشاورزی ایران اسلامی کردند؛ از کشف حجاب رضاخانی گرفته تا انقلاب سفید محمدرضا! اصلاحات ارضی اولین اصل از اصول نوزدهگانه انقلابِ به اصطلاح سفید محمدرضا پهلوی بود. به دهقانان گفته شد که برای پایان دادن به استثمار نهادینه شده در کشاورزی ایران، رژیم ارباب و رعیتی ملغی خواهد شد و زمینها به دهقانان و روستا نشینان داده میشود. به زارعین گفته شد زین پس بر زمینهای خود کشت و کار خواهید کرد و لازم نیست عمده محصول خود را تقدیم خوانین و اربابان کنید.
خانها مجبور شدند زمینهای خود را با قیمت تعیین شده به دهقانان واگذار کنند. طبیعی بود که خانها از این وضعیت ناراضی باشند. ولی تنها یک دهه بعد، با سرازیر شدن دلارهای نفتی دهه ۵۰ به شهرها بود که خانها متوجه شدند چه به موقع آن داراییهای غیرمنقول، کمبازده و بدون مشتری را تبدیل به پول و سهام کارخانجات مدرن کردند و حالا چه خوب است که میتوانند به مدد سیاستهای تجدد خواهانه شاه در توجه به شهرها، که مظاهر مدرنیته بودند، جزء طبقه مرفه شهری باشند (۴).
اما دهقانان… قابل تأمل است که در عمل نه به همه روستاییان زمین رسید؛ نه زمینی که به عمده دهقانان داده شد به اندازهای بود که کشت آن صرفه اقتصادی داشته باشد (۶)؛ نه عمده این دهقانانِ خرده مالک شده، دانش و درایت کافی برای به سود رساندن یک کسبوکار کشاورزی را داشتند. لذا بسیاری از آنها در همان سالهای ابتدایی، زمین خود را به تعاونیهای تازه تأسیس روستایی سپردند و به امید درآمدی دیگر به شهرها، که نه، به حاشیه شهرها مهاجرت کردند و چه حلبی آبادها که آباد نکردند (۴)!
اما دامداران… دامداری ایران به صورت تاریخی مبتنی بر پرورش گوسفند، بز، شتر و گاو بوده است. از این میان، گوسفند و بز که بیشترین سهم از تولیدات دامی را به خود اختصاص میدادند به دست عشایر کوچنشین و در مراتع و کوهستانها پرورش داده میشدند. پیرو اصلاحات ارضی، مراتع تبدیل به اراضی ملی شدند و به این ترتیب بهرهمندی عشایر از این منابع محدود گردید. ضمن اینکه شاه همواره از عشایر که به لحاظ اقتصادی و اجتماعی خودکفا بودند و به واسطه زندگی در طبیعت بکر، کاملا مقاوم بودند هراس داشت. پس با قدرت نظامی و حتی در مواردی با بمباران پناهگاهها، آنها را تحت سلطه خود درآورد و یکجا نشین کرد. واضح است که این داستان منجر به کاهش چشمگیر تولیدات دامی از جمله گوشت، پشم و لبنیات شد (۱).
بدین ترتیب، برنامه اصلاحات ارضی، نه تنها سفره دهقانان و دامداران را رنگینتر نکرد؛ بلکه آخرین بارقههای نظام بومی کشاورزی ایران زمین که میراث گرانسنگ نیاکان حکیم ما در پیوند زدن اقتضائات اقلیمی با فرهنگ ایرانی اسلامی بود را در معرض نابودی قرار داد. تنها چند سال پس از این مداخله حساب نشده در نظام کشاورزی بود که مدیریت مردمی منابع آبی، مدیریت یکپارچه الگوی کشت، صیانت خودانگیخته از مراتع و بسیاری دیگر از مزیتهای نهادینه شده در نظام بومی کشاورزی ما چنان از بین رفت که گویی هرگز وجود نداشتهاند. امروزه کار به جایی رسیده است که تصور اداره بسیاری از اموری که طی قرنها، بدون دخالت دولتها به صورت خودانگیخته و محلی به طور کارآمد و مؤثر اداره میشدند، بدون دخالت پرهزینه و کماثر دولت مشکل است.
قابل ذکر است که برنامه دولت شاهنشاهی، جایگزین کردن کشاورزی سنتی و بومی ایران با شرکتهای مدرن کشاورزی و کشتوصنعتهای عظیم به سبک غربی بود (۶). نمونههایی که در دشت مغان و طرحهای عظیم نیشکر خوزستان و چند جای دیگر به بهرهبرداری رسید. با این حال قابل تأمل است که مطابق آمار محدودی که از تولید این شرکتها و کشتوصنعتها در دوره پهلوی موجود است، تولیدات کشاورزی این واحدهای مدرن و پرهزینه که با مدیریت مستشاران غربی ایجاد شده بودند، کمتر از تولیدات همان زمینها قبل از واگذاری به این شرکتها بودهاند! القصه… ایران از همان دهه ۴۰ یک وارد کننده عمده محصولات پایه کشاورزی شد و کار به جایی رسید که در سال ۱۳۵۰، ارزش کل تولید کشاورزی کشور حتی کمتر از ارزش کل مصرف روستاییان بود (۱)! اما چرا این جریان منجر به قحطی فراگیر نشد؟! پاسخ را باید در درآمدهای نفتی دولت جست و جو کرد. به مدد جهش قیمت نفت در دهه ۵۰ و سرازیر شدن دلارهای نفتی به کشور، دولت شاهنشاهی بدون هیچ دغدغهای، کسری غذای کشور را از بازارهای جهانی تأمین کرد. آیا اگر قصدی برای از بین بردن سنتهای حسنه کشاورزی این مرز و بوم در میان بود، راهی کوتاهتر و مؤثرتر از این میتوانست طراحی شود؟!
کشاورزی، اقلیم، فرهنگ
پس از گذشت نزدیک به ۶۰ سال از اعمال اصلاحات ارضی به سبک پهلوی، هنوز ارزیابی جامعی از اثرات و رهآوردهای این سیاست بر نظام تولید کشاورزی کشور صورت نگرفته است. با این حال بر اساس این تجربه تاریخی به وضوح میتوان نتیجه گرفت برخی سیاستهای مرتبط با تولید، گستره و عمق اثر بسیار زیادی دارند و گاه رهآوردهای منفی غیر قابل جبرانی، نه تنها بر فضای تولید بلکه بر فضای اجتماعی و تمدنی، برجای میگذارند. به نظر میرسد یکی از بزرگترین خطاها در سیاست اصلاحات ارضی، بی اهمیت انگاشتن بوم تولید و نظام سنتی کشاورزی ایران بود. حتی اگر با خوشبینی تمام، فرض شود که سیاست اصلاحات ارضی واقعا به دنبال رفع فاصله طبقاتی و از بین بردن امکان استثمار دهقانان در فرایند تولید محصولات کشاورزی بود، باید به گونهای طراحی میشد که کل نظام کشاورزی و بلکه ساخت اجتماعی جامعه ایران را به یکباره برهم نزند.
امروز در چهل سالگی انقلاب، کشاورزی جمهوری اسلامی زخمهایی التیام نیافته از آخرین تیرهای ترکش شاهنشاهی بر تن دارد. اما این زخمها و دردها فایدههایی هم دارند. شاید اگر این تجربههای تاریخی پرهزینه و دردناک را نداشتیم هرگز باور نمیکردیم که الف) نسخههایی که در خارج از مرزها برای ما پیچیده میشوند، یا لااقل از خارج از مرزها سرچشمه میگیرند، درد ما را دوا نخواهند کرد؛ ب) نظام تولید کالای ایرانی، به ویژه کالاهایی که فرایند تولید آنها در متن جامعه رخ میدهد و بر مناسبات اجتماعی اثر مستقیم دارد، باید برآمده از بوم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما باشد.
به نظر میرسد پیشرفت متناسب با «بوم» در حوزه کشاورزی، یعنی پیشرفت متناسب با «اقتضائات اقلیمی» و «فرهنگ اسلامی». مشکلات کشاورزی ما، یا در اثر بکارگیری سازوکارها و فناوریهای غیرمتناسب با اقلیمهای ایرانند و یا برآمده از فرهنگ غیر اسلامی (چه فرهنگ استبدادی و چه فرهنگ غربی). پس کشاورزی جمهوری اسلامی ایران، جز با پیشرفت بر مبنای «اقتضائات اقلیمی» و «فرهنگ اسلامی»، به صلاح نخواهد رسید.
منابع و مآخذ
(۱) کاتوزیان، همایون، ۱۳۹۶، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه نفیسی و عزیزی، تهران: نشر مرکز، صص ۳۶۱-۳۴۴٫
(۲) فرهادی، مرتضی، ۱۳۷۳، فرهنگ یاریگری در ایران: درآمدی بر مردمشناسی و جامعهشناسی تعاون، جلد اول: یاریگری سنتی در آبیاری و کشتکاری، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
(۳) میرکیایی، مهدی، ۱۳۹۴، نان و سیاست: تأثیر بحرانهای نان بر سیاست و اقتصاد عصر ناصری، تهران: نشر علم، صص ۱۵-۱۴٫
(۴) نوروزی، عباس، ۱۳۸۸، تاریخ شفاهی ترویج کشاورزی در ایران: گفتگو با دکتر اسماعیل شهبازی، مشهد: انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، ص ۶۱٫
(۵) سیف، احمد، ۱۳۹۴، قرن گمشده: اقتصاد و جامعه ایران در قرن نوزدهم، تهران: نشر نی، ص ۱۸۲٫ (۶) لهساییزاده، عبدالعلی، ۱۳۸۷، جامعهشناسی کشاورزی ایران، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، صص ۱۴۵-۱۲۹ و صص ۱۷۸-۱۷۳٫
منبع: هاشم سوداگر، ۱۳۹۷، نشریه تأملات رشد، پاییز و زمستان ۹۷، صص ۳۵-۳۱