برداشت بیرویه!
صبح زود یک روز تابستانی به همراه چند تن از دوستان از دانشگاه برای بازدید از یکی از روستاهای منطقه فیروزکوه به نام لزور حرکت کردیم. شنیده بودم که برای برداشت محصولات گیاهان دارویی و صنعتی برخی افراد به این منطقه گسیل شدهاند. تصمیم داشتیم یکبار از نزدیک این فرآیند را نظارهگر باشیم. قرار و مدارها را با آقارضا که یکی از افراد برداشتکننده از مراتع این روستاست گذاشته بودیم. خودش اهل اینجا نیست و برای کار برداشت به همراه خانوادهاش در طول تابستان در اینجا مستقر شدهاند. تا داخل روستا با ماشین خودمان آمدیم. اما برای حرکت در مسیر کوهستانی ناچار شدیم که با نیسان آقارضا حرکت کنیم. در مسیر از دیدن طبیعت بکر خدادادی لذت بردیم. تا پایین دامنه کوه با ماشین آمدیم و باید قسمتی از مسیر را پیاده بالا میرفتیم. به همه گفته بودم که کفش مناسب همراه داشته باشند؛ اما خودم ناچار با کفش بندی آمده بودم! آقارضا در مسیر بالا رفتن برخی گونههای گیاهی مثل باریجه، کتیرا و آویشن را از نزدیک معرفی کرد.
چادرهای محل استقرار کارگران آقارضا از دور پیدا بود. افرادی که به عنوان کارگر در قراردادی با برداشتکننده اصلی به اینجا آمده بودند همگی اهل افغانستان هستند که به صورت خانوادگی برای برداشت به این منطقه آمدهاند. هیچ کدام از افراد حاضر برای برداشت نه برداشتکننده اصلی و نه کارگران از اهالی این روستا نیستند و مجبورند که در بازه سه چهار ماهه به دور از خانوادههای خود برای برداشت در این منطقه بمانند. آنها در کار تخصصی خود حرفه ای شدهاند! این مراتع در مزایدهای که آقارضا برنده شده است در اختیار وی قرار گرفته است، و تنها فرصت دارند در طول تابستان و قبل از سرد شدن هوا حداکثر استحصال را برای خود داشته باشند. به خاطر همین حتی یک روز را هم از دست نمیدهند. کارگران به صورت روزمزدی حق و حقوق خود! را دریافت میکنند و کاری به این ندارند که چقدر و چگونه باید برداشت کنند. این تیم شیوه بهره برداری پایدار در مرتع را یاد نگرفتهاند. نه در این سرزمین بزرگ شدهاند؛ نه خود را وارث این سرزمین میدانند و نه کم یا زیاد برداشت کردن منفعت مازادی برایشان به همراه خواهد داشت.
بهرهبرداری بومی
همه ظرفیت لزور محدود به گیاهان دارویی نیست. بلکه کسب وکارهای دیگری که وابسته به مراتع روستایی است وجود دارد. از جمله پرورش دام. به دلیل وجود دام مازاد در مراتع و تخریب برخی از این عرصهها، محدودیتهایی از سوی سازمانهای بالادستی بر نحوه بهرهبرداری مراتع اعمال شده است. در دوگان محدودی که بر ذهنیت برخی از دستاندکاران غالب شده است، برای حفاظت و احیای آن باید محدودیتهای جدی بر بهرهبرداری از مراتع وضع کرد. اما اهالی روستای لزور که وارث این منطقه بودهاند، با استفاده از دانش بومی خودشان نحوهای از دامداری پایدار را در مراتع، سامان دادهاند. آنها توانستهاند با برنامهریزی مشارکتی نه تنها دامداری را توسعه داده بلکه پوشش گیاهی را ارتقا دهند ونوعی از همیاری بومی و پایدار را برای مسأله خاص خود ایجاد کنند. مثلاً اینکه دامهای محدود خود را در قالب یک گله بزرگ تجمیع کرده و کار چرای دام هر روز یا هر هفته توسط یک نفر انجام میشود [۳]. از طرف دیگر با بهینهسازی که حاصل تجربه و دانش بومی است، در هر بازه زمانی، چرای دام را محدود به منطقه خاصی کرده و از فرسایش مرتع جلوگیری به عمل میآید. این شیوههای ساده و کارآمد که حاصل تجربه درازمدت است باعث پویایی منطقه میشود. بنابراین در این سبک بهرهبرداری در قالب چرای دام به صورت بهینه و کارآمد ادامه یافته و از سوی دیگر پوشش گیاهی مراتع نیز احیا شده است. نظام بهرهبرداری و احیا به صورت بومی و مردمی با کمترین هزینه و با بیشترین کارایی بدون وابستگی به هیچ نهاد دولتی صورت میگیرد. در حالی که در بهرهبرداری در شیوه قبلی که در قالب مزایده و با نظارت دستگاههای دولتی صورت میگیرد؛ از یک سو ذیحقان که شامل اهالی روستا و کارگران برداشتکننده هستند از حق اصلی خود برخوردار نمیشوند. از سوی دیگر دولت هزینه زیادی برای نظارت بر شیوه بهرهبرداری صرف میکند اما باز تخریب در گیاهان منطقه صورت میگیرد. گذشته از آن احیا مراتع نیز سامانی ندارد و دستخوش تغییرات فراوان است.
سازگاری نهادی؛ از درون یا از بیرون؟
اهالی بومی هر منطقه با توجه به خردهنظامهای اجتماعی، اقلیمی و اقتصادی که با آن روبرو هستند به تدریج یاد میگیرند که چگونه با محیط خود دست و پنجه نرم کنند؛ به گونهای که تعرضی به طبیعت الهی وارد نشود و از سوی دیگر بتوانند معیشت و زندگی خود را سامان دهند. آنها در طول سالیان دراز و تجربیاتی که اندوختهاند به تدریج و با آهستگی قواعد خود را شکل میدهند. کسی از بیرون از حریم خصوصی آنها مداخلهای برای شکل دادن به نوع قواعد و سبک زندگی آنها نداشته است. آنها تنها با الهامات دینی و ارزشی فضای کلی نظامها و قواعد را شکل میدادهاند. برای یک همیاری مشخص به عنوان مثال طراحی نظام آبیاری در یزد و اصفهان یا کوچ عشایر در فارس دهها و شاید صدها قاعده انباشته میشده است. حال آنکه با مداخلات نابخردانه، نظامها و قواعد اجتماعی، اقتصادی و اقلیمی که حاصل صدها سال انباشت فرهنگی است به ناگاه از بین میرود [۲].
ما به عنوان روایتگر خطمشی
این نظامها از زمانی از بین رفت که با فرآیند مدرن شدن کسانی سعی داشتند از بیرون و با الگوگیری از الگوهای غیربومی مربوط به شرق و غرب، نظام و قواعدی را که تناسبی با فرهنگی و بوم ما نداشته است بر ما تحمیل کنند. در کشور ما در ابتدای قرن ۱۴ شمسی در زمان پهلوی اول و با شکلگرفتن تدریجی ساختارهای دولت مدرن، حاکمیت دولتی گسترده شد و خردهنظامهای اجتماعی و اقتصادی نهادهای بومی از حیز انتفاع ساقط شد. به عنوان مثال سیاست یکجانشین کردن عشایر توسط پهلوی اول یا از بین بردن نظام ارباب رعیتی با انجام اصلاحات ارضی توسط پهلوی دوم از جمله مداخلات ناعادلانهای بوده که انباشتههای نهادی را از بین برده است [۱]. البته ورود فناوریهای جدید در این مسیر بیتأثیر نبوده است اما بدون شک در صورتی که این نهادها مورد مداخله و تجاوز قرار نمیگرفتند، امکان بازتولید مطابق با شرایط جدید را داشتند. اکنون نیز مسیر بازسازی نهادهای بومی مسدود نیست. چرا که عنصر اصلی که در میان پیچیدگیهای اجتماعی، اقتصادی و بومی مناسبات و قواعد و نحوه تعاملات را شکل میدهد انسان است.
حال سؤالی که مطرح است این است که وظیفه ما به عنوان کسی که به مطالعه قواعد مربوط به زندگی اهالی بومی و روستایی میپردازد چیست؟ نوع اثرگذاری ما به چه نحوی میتواند باشد؟ طبیعی است که ما به عنوان یک خطمشیگذار که از بطن زندگی و جزئیات احوال اهالی هر منطقه آگاهی نداریم نمیتوانیم قواعد خرد مربوط به آنها را شکل دهیم. آنچه که لازم است این است که زمینههای نهادی را برای رشد آنها از درون فراهم کنیم و آنها را به حال خودشان واگذار کنیم.
این زمینههای نهادی چیست:
- حقوق مالکیت: یعنی اختیارات حقوقی و قانونی به نحوی به آنها واگذار شود که خود را صاحب کار دانسته و برای خود امنیت پایداری را جهت توسعه کسب وکارها و بوم مربوط به خود متصور شوند.
- توجه دادن به دانش بومی و جلوگیری از وابستگی و دلدادگی به غرب یا هر مرکزیت دیگر: به این معنا که وابسته به الگوهای دانشی و نگرشی که از بیرون به آنها سرایت میکند نباشند و متوجه به انباشتههای دانش ضمنی و تجربیات بومی خود باشند.
- آموزش سازکارهای ایجاد انواع همیاری و تعامل برای حل مسائل: انواعی از مدلهای مشارکت و همیاری در سابقه تمدنی ما وجود داشته که بسیاری از آنها مضمحل شده است. کمک به جوامع بومی برای شکلگیری انواع این همیاریها متناسب با اقتضائات اجتماعی و اقتصادی کنونی از اهمیت زیادی برخوردار است.
- شکلگیری تصمیمات جمعی و همدلانه: تلاش شود که تصمیمات برای این جوامع محلی نه به صورت یکجانبه بلکه با مشارکت و حضور ذینفعان بومی و محلی صورت پذیرد.
منابع:
- پوربختیار، غفار؛ (۱۳۸۶)، رضاشاه و طرح اسکان اجباری عشایر بختیاری (پژوهشی مبتنی بر اسناد)، نشریه مسکویه، شماره۸
- فرهادی، مرتضی، (۱۳۷۳)، فرهنگ یاریگری در ایران (درآمدی بر مردمشناسی و جامعهشناسی تعاون، جلد اول)، مرکز نشر دانشگاهی
- لاریجانی، مریم؛ قربانی، مهدی؛ رحمانی، الهام؛ (۱۳۹۲)، تحلیل شبکه ذینفعان محلی و کنشگران کلیدی در مدیریت مشارکتی سرزمین: مطالعه بهرهبرداران روستای لزور، پژوهشهای دانش زمین، شماره۱۳